جدول جو
جدول جو

معنی اسلام لو - جستجوی لغت در جدول جو

اسلام لو(اِ)
تیره ای از ایل اینانلو (از ایلات خمسۀ فارس). (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86) ، نیمۀبینی بریده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
دهی از دهستان دشت بیل بخش اشنویۀ شهرستان ارومیه، 14000 گزی شمال خاوری اشنویه، 7500 گزی شمال ارابه رو کردکاشان به اشنویه. کوهستانی، سردسیر، سالم. سکنه 115 تن. سنی. زبان کردی. آب از چشمه. محصول آن غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری می باشد. صنایعدستی، جاجیم بافی. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، سخت سرخ. (منتهی الارب). بسیار سرخ
لغت نامه دهخدا
(اِ عَ)
ابن یارعلی بخش. از امرای عهد سلطان حسین میرزا و محمدزمان میرزای تیموری. (حبیب السیر جزو3 از ج 3 ص 319)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
استانبول. استامبول. دارالسعاده. قسطنطنیه. پایتخت دولت عثمانی و یکی از شهرهای بزرگ دولت جمهوری ترکیه. این شهر بار اول بدست سلطان محمد دوم ملقب بفاتح گشاده شد (بسال 858 هجری قمری). ’بلده طیبه’ ماده تاریخ این فتح است. رجوع باستانبول و فهرست فیه مافیه و مجمل التواریخ و القصص ص 135 و فهرست تاریخ ادبیات ایران تألیف براون ج 3 ترجمه حکمت و ج 4 ترجمه رشید یاسمی و کتاب النقود ص 139 و 165 و فهرست مجمل التواریخ گلستانه شود، هر نبات راست که کجی نداشته باشد، اسلۀ زبان، طرف زبان. باریکی زبان. طرف نازک زبان. سر زبان. (مهذب الاسماء). اسلۀ لسان.
و ازین کلمه است حروف اسلیه. ج، اسلات، سر مرفق، سرنیزه، اسلۀ نصل، نوک پیکان، اسلۀ نعل، نوک کفش. سر کفش، اسلۀ ذراع،طرف باریک ذراع که متصل کف است. باریک نای ارش. (مهذب الاسماء). سر ارش، اسلۀ بعیر، نرۀ آن
لغت نامه دهخدا